زنگ ناهار، توی کتابخونه وزین (!) مدرسه مون داشتم درس میخوندم که چشمم افتاد به یه کتاب: آرشیو روزنامه وقایع اتفاقیه از شماره 1 تا ...

میدونستم که روزنامه وقایع اتفاقیه اولین روزنامه ایرانه که امیرکبیر اونو راه انداخته و خیلی قدیمیه؛ احتمالا هم مطالب باحالی توش پیدا میشه.

رفتم و برداشتمش. خیلی روش خاک داشت که به کمک لباس یکی از بچه ها، خاک هارو پس زدیم!

و شروع کردیم به گشت و گذار تو سال ۱۲۶۷.

یه قسمت های جالبی شو برداشتم که ببینید.


« به یمن طالع مطالع و اقبال بیهمال سرکار علیحضرت پادشاهی [ناصرالدین شاه] هوای دارلخلافه طهران درین اوقات بطوری خوب و خوش میگذرد که برف بآن شدت در سه چهار روزه بکلی اطراف و حول و حوش رفت که جمیع افواج حاضر رکاب همه روزه مشغول مشق هستند و یک دو مرتبه هم باران خوب با وقت آمد. »
وقایع اتفاقیه شماره سوم سال ۱۲۶۷

« از قراریکه در روزنامه رشت نوشته شده بود جوانی هچده ساله برای شکار به صحرا رفته صدای ببری از دور شنیده بود از غایت جلادت خود و غروری که خاصه جوانان است نزدیکتر رفته کرازی بچنگال ببر گرفتار دیده بود که از شدت حرص بنیاد نعره و فریاد گذاشته جوان مذبور کمین کرده و تیر تفنگی زیر بغل ببر زده او را هلاک کرده و پوستش را کنده پر از کاه کرده برای اظهار جلادت خود در کوچه و بازار میگردانده است. » [یعنی میخواسته بگه من خیلی خفنم که ببر رو رام کردم و اینا!]
شماره ۵۶ همان سال

« در نیویارک [نیویورک] که شهریست از مملکت نیکی دنیای شمالی مدرسه بزرگ دارند که در انجا هزار و هشتصد نفر طلبه از هر علم تحصیل می کنند در روزنامه آنجا نوشته اند که یکروزی در میانشان کسی صدا کرد که عمارت مدرسه آتش گرفته است این هزار و هشتصد نفر همگی هراسان بطرف در مدرسه گریختند و چونکه نردبانهای بلند داشت بسیاری از تشویشِ سوختن از نردبانها به تعجیل سرازیر شده بر روی هم افتادند و پایمال گردیده اند و شصت نفر از آنها هلاک و زخمدار گردیدند بعد معلوم شد که عمارت مدرسه آتش نگرفته بوده و آن شخص دروغ گفته بوده است. » [ ! ]
همان شماره

« از قراریکه در روزنامه اصفهان نوشته اند در این ولایت نهایت ارزانی و فراوانی و وفور نعمت و امنیت است و هوای انجا در این اوقات کمال اعتدال را دارد بسیار پی در پی باران باریده و آب زاینده رود روز برون آمده و تمامی اهالی آن ولایت در نهایت فراقت و رفاه و امنیت مشغول رعیتی و دعاگویی  میباشند. »
شماره ۶۷